معنی کارلو ساتی

حل جدول

کارلو ساتی

مربی بدنساز تیم ملی والیبال ایران

لغت نامه دهخدا

ساتی

ساتی. (اِخ) الهه ٔ هندی. دختر داکشا وهمسر شیوا است. چون پدرش شوهر او را تحقیر کرد ساتی خود را در آتش انداخت.

ساتی. (اِخ) رجوع به ساطی شود.

ساتی. (اِخ) درنزد مصریان قدیم فرشته ای است موکل بر ارواح. در آثار باستانی مصر تصویر او در حالی که روح بصورت مرغی بر زانوی او نشسته دیده میشود. (قاموس الاعلام ترکی).

ساتی. (اِخ) معروف به اِریک آهنگ ساز معروف فرانسوی (1866- 1925 م.) است.

ساتی. (اِخ) (امیر... بهادر) در شمار دلاوران سلطان اویس جلایری ایلکانی (757- 777) مذکور است. بسال 765 که میان شاه شجاع مظفری و برادرش شاه محمود آتش اختلاف بالا گرفت و شاه محمود از سلطان اویس یاری خواست سلطان اویس به ظاهر برای کمک به شاه محمود و در معنی برای تسلط بر قلمرو حکمرانی آل مظفر سپاهی را از تبریز به اصفهان روانه کرد وامیر ساتی بهادر از سرکردگان آن سپاه بود، و در نبردی که در دهی بنام خونسار در شمال شرقی شیراز در پنج فرسخی جنوبی گلخنگان از بلوک سرچاهان سردسیر فارس روی داد امیر ساتی فرمانده میسره ٔ سپاه شاه محمود بود. رجوع به تاریخ گزیده ٔ چ لندن ص 691 و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 297 و تاریخ عصر حافظ غنی ص 206 و 211 شود.

ساتی. (اِخ) پسر لاودای از جنگاوران عصر غازان خان ایلخان ایران (694- 703) است. رجوع به تاریخ غازانی ص 98 و 99 شود.


ساتی برزن

ساتی برزن. [ب َ زَ] (اِخ) از رجال و فرماندهان عصر داریوش سوم دوازدهمین و آخرین شاهنشاه هخامنشی والی هرات است. او مردی متهور و دلاورو حادثه جو و از متحدین بس سوس والی باختر (بلخ) بودکه از یک طرف پنجه بخون دارا آلود و از طرف دیگر بعد از تسلط اسکندر بر ضد مقدونیان قیام کرد و چند ماه در جنگ و گریز بود تا جان بر سر این کار نهاد. بسال 331 ق. م. در سومین و آخرین جنگ دارا با اسکندر که در گوگامل (در نزدیک نینوای سابق و اربیل کنونی) روی داد. ساتی برزن فرماندهی سپاهیان هراتی را داشت. بعد از شکست قطعی دارا و فرار او بسوی مشرق عده ای از سرداران او به اشارت بسوس بر ضد او توطئه ای چیدند و شاهنشاه را بازداشتند. ساتی برزن نیز در این توطئه شرکت داشت و چون اسکندر بتعقیب آنان برخاست و بنزدیکی آنان رسید ساتی برزن بهمراهی سرکرده ٔ دیگری بنام برازانت زخمهای مهلکی به دارا زدند و او را در حال نزع گذاشتند و با 600 سوار گریختند. (330 ق.م.) بروایت آریان و کنت کورث مورخان یونانی سال بعد ساتی برزن درگرگان بحضور اسکندر رسید و اعلام اطاعت و وفاداری کرد. اسکندر نیز او را بحکمرانی ایالت هرات که در دوره ٔ سابق داشت مجدداً منصوب کرد. ساتی برزن به هرات رفت و هنگام ورود اسکندر به آن ایالت به استقبال فاتح مقدونی شتافت و شرط خدمت بجای آورد. اسکندر او را مورد لطف قرار داد و یکی از سرکردگان خود را بنام اناکسیپ با 40 کماندار سوار مأمور کرد که ولایت هرات را از آزار سپاه مقدونی بهنگام عبور از آن سامان محافظت کنند، و خود برای سرکوبی بسوس سردسته ٔ کشندگان داریوش سوم که در باختر شوریده و خود را اردشیر شاه خوانده بود حرکت کرد. در راه خبر رسید که ساتی برزن اناکسیپ و سواران او را کشته و هراتیها را شورانیده است و آنان در پایتخت (کرسی) ولایت هرات که آرتاکوان (= آرتاکاکنا = خورتاکان = آرتاکان = ارته کان = اردکان) نام داشت گرد آمده اند. نقشه ٔ ساتی برزن این است که با بسوس همدست شود و بمحض اینکه اسکندر دور شد با تمام قوا متحداً به مقدونیها حمله کنند. اسکندر نزدیک بود به بسوس برسد ولی تصمیم گرفت اول کار ساتی برزن را یکسره کند. قسمتی از لشکرش را در محل گذاشت و خود با پیاده نظام و سواره نظام سبک اسلحه تمام شب را به سوی هرات راند و به آرتاکوان رسید و بطور ناگهانی بر سر ساتی برزن تاخت. ساتی برزن از سرعت حرکت اسکندر بوحشت افتاد، دو هزار سوار برداشت و بباختر در پناه بسوس گریخت و باقی سپاهیان او در شهر آرتاکوان که مستحکم شده بود آماده ٔ جنگ ایستادند، کسانی هم که توانائی جنگیدن نداشتند بکوهی پناه بردند. اسکندر سرداری را مأمور محاصره ٔ پناهندگان کوه کرد و خود بتعقیب ساتی برزن پرداخت و چون شنید او بسیار دور است و رسیدن به او آسان نیست برگشت تا کار پناهندگان را یکسره کند. بخت با اسکندر یاوری کرد و بعلت آتش گرفتن جنگلی که کوه را پوشانیده بود، کار بر پناهندگان سخت شد.گروهی سوختند و گروهی گریختند و گروهی بزنجیر کشیده شدند. آنگاه اسکندر آرتاکوان را گشود و آرزاسس نامی را بجای ساتی برزن والی آنجا کرد، و خود بسوی سیستان شتافت. و پس از تمشیت امور آنجا بطرف مردم آریاسب (= اورگت = آگریاسپ) که در حوالی گودرزه یا جنوب شرقی سیستان میزیستند راند. پنج روز پس از ورود بدان جای شنید که ساتی برزن با دو هزار سوار بهرات آمده است، بر اثر این خبر سپاهی مرکب از شش هزار پیاده ٔ یونانی و 600 سوار بسرداری کارانوس واریگیوس و بمعاونت ارته باذ و آندرونیکوس بدانجا فرستاد و خود 60 روز درکشور آریاسپها برای تمشیت امور آنجا ماند. و نیز به فراتافرن والی پارت فرمان داد که به آنان بپیوندد. در نبردی که میان یونانیان و سپاه ساتی برزن درگرفت ایرانیان دلیریها کردند. ولی اریگیوس ضربتی بصورت ساتی برزن زد و او را بزمین افکند و تزلزل در سپاه هرات افتاد. ساتی برزن کلاه خود خود را از زمین برداشت و اریگیوس را بجنگ تن بتن طلبید. دو مرد جنگجو داد مردی بدادند. سرانجام ساتی برزن بر زمین افتاد و اریگیوس اسلحه و لباس او را بعلامت پیروزی به باختر نزد فاتح مقدونی برد (328 ق. م.). رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1379 و 1432 و 1652- 1655 و 1684- 1686 و 1694 شود.


منت کارلو

منت کارلو. [م ُ ل ُ] (اِخ) مونت کارلو. محله ای است در شاهزاده نشین «مناکو» (موناکو) که کازینوی آن معروف و مهمترین وسیله ٔ جلب سیاحان است. (از لاروس). رجوع به مناکو شود.


ساتی بیگ

ساتی بیگ. [ب َ] (اِخ) دختر اولجاتیو و خواهر ابوسعید ایلخان مغول، و از زنان نامدار ایران در قرن هشتم، و پانزدهمین و آخرین تن از ایلخانان مغول در ایران است. در اوایل سلطنت ابوسعید امرا طغیان کردند و چون این فتنه را امیرچوپان سردار مقتدر و متنفذ غازان فرونشاند ابوسعید آن امیر را مورد لطف خاص قرار داد. در همین ایام موقعی که ابوسعید از زنجان به اران آمده بود دولندی همسر امیر چوپان که خواهر ایلخان بود درگذشت و ابوسعید ساتی بیگ را در 20 رجب 719 به ازدواج امیرچوپان درآورد. ثمره ٔ این ازدواج سه پسر بود که بزرگترین آنان سیورغان نام داشت و ششمین پسر امیرچوپان بود. در سال 727 امیر چوپان بر ابوسعید شورید و بقصدجنگ از خراسان روی به غرب نهاد، در سمنان لشکریانش بپراگندند و او بناچار از بیراهه آهنگ خراسان کرد و در نیمه راه به ساتی بیگ اجازه داد که همراه فرزندان نزد برادر رود. بسال 736 ابوسعید درگذشت و آریاخان با ارپاگاون نواده ٔ اریق بوقا برادر هلاکو در 13 ربیعالاول 736 بجای او انتخاب شد و برای تحکیم وضع خود ساتی بیگ را در تبریز بزنی گرفت ولی آریاخان در نزدیکی مراغه از موسی نام که مدعی سلطنت و بحمایت شیخ حسن کوچک (پسر امیر چوپان) مستظهر بود شکست خورد و رو بهزیمت نهاد و اندکی بعد کشته شد. حکومت موسی نیز دیری نپائید و امیر شیخ حسن بزرگ (ایلکانی) بر امور مسلط شد و ساتی بیگ را با پسرش سیورغان بدشت موقان روانه ساخت. بسال 737 شیخ حسن کوچک یا چوپانی با ساتی بیگ و سبورغان که مقیم ارّان بودند متحد شد و قراجری نامی را بعنوان ساختگی تیمورتاش بسلطنت بر داشت و ساتی بیگ را بعقد او درآورد. ولی شیخ حسن با قراجری هم نساخت و او را کشت. بسال 739 چوپانیان و امرای هزاره ها ساتی بیگ را که با امیر شیخ حسن بزرگ صفائی نداشت از گرجستان بازآوردند و بمقام ایلخانی برداشتند و خطبه و سکه بنام او کردند و رکن الدین شیخی و غیاث الدین محمد را به وزارت او گماشتند. آذربایجان و اران تحت امرساتی بیگ و شیخ حسن کوچک درآمد ولی سایر نقاط ایران هر قسمت بدست امیری از امرای سابق اولجاتیو یا ابوسعید بود. ساتی بیگ و شیخ حسن کوچک زمستان را در ارّان گذرانیدند، و در بهار با اردوئی روی به آذربایجان نهادند. شیخ حسن بزرگ (ایلکانی) نیز بخدمت ساتی بیگ آمد و دست خاتون را بوسید و پس از عذرخواهی با اردو به اوجان آمد. امیر شیخ حسن کوچک می اندیشید که امور سلطنت از زنی برنمیآید. ناگهان پس از رسیدن اردو به اوجان دستگاه ساتی بیگ را غارت کرد و یکی از نبیره زادگان یشموت پسر هلاکو را که سلیمان خان نام داشت به ایلخانی منصوب نمود و ساتی بیگ را بزور بزوجیت به او داد. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 606 و حبیب السیر چ خیام ج 3ص 207 و 212 و 214 و 223 و 226 و 228 و 229 و از سعدی تا جامی ص 56 و 58 و 62 و 66 و 67 و 189 و طبقات سلاطین اسلام تألیف لین پول ترجمه ٔ عباس اقبال ص 333 و 341 و 349 و 353 و 356 تا 358 و360 و 361 و 364 شود.

گویش مازندرانی

ساتی

موقع و وقت


کارلو

لبه ی پارچه یا هر چیز بافتنی

فرهنگ عمید

ساتی

آیینی در میان هندوها که طبق آن زنی که شوهرش می‌مرد باید خود را در آتشی که برای سوزاندن جسد آماده می‌شد، می‌انداخت تا با جسد او بسوزد و خاکستر شود،

نام های ایرانی

ساتی

دخترانه، در مصر باستان، نام فرشته نگهبان ارواح

فرهنگ پهلوی

ساتی

زن باوفا، پری هندی

معادل ابجد

کارلو ساتی

728

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری